آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

ARSHIDA

قهقه آرشیدا وکادو دوستای مامانی

دیروز دوستای مامان اومدن پیشمون  شما هم شیطون خانم اصلا سرو صدا نکردی همش میگفتن چقدر بچه ات مظلومه ولی مرسی مامان خوب آبروداری کردی اینم عکسات    هدیه دوستای مامان سودی به قند عسل مامان     چی میگی مامان؟تو چرا بال بال میزنی؟ آهان خوب زودتر بگو میخوای عکس بگیری؟این خوبه؟ چقدر بامزه میسی مامان    یه کم دیگه بخندم دوستت دارم مامانی    میمیرم واسه خنده هات آرشیدا ...
3 ارديبهشت 1392

سفر مجدد به شیراز

عزیز دل مامی یدفعه بخاطر یه کار اداری  که مامان جون  داشت من و مامان جون وبابا پوریا و شما  به طرف شیراز حرکت کردیم تو راه خیلی بهمون  خوش گذشت و شما هم مثل همیشه بیشتر خواب بودی واصلا اذیت نکردی اینقدر جاده و راهها زیباتر از عید شده بود  که فقط آدم دلش میخواست ساعتها اونجا بمونه  ولذت ببره اینقدر وسوسه انگیز بود این سرسبزی که یکجا وایسادیم و چند تا عکس گرفتیم وراه افتادیم البته شما خواب بودی  ولی به محض وایستادن ماشین شما هم چشما رو باز کردی ودیگه جایی توقفی تقریبا نداشتیم تا اینکه رسیدیم به ...
26 فروردين 1392

13 بدر و 3 ماهگی ارشیدا

    آهای سیزدتون بدر  دشمناتون در به در  رفقاتون گل به سر  گرفتاریاتون زود بدر   خوشیهاتون هزار برابر سلام نفس مامانی 13 بدر سال 1392 بهترین و بهتره بگم شیرینترین 13 بدر من و بابایی بود چون امسال تو با ما بودی دوستت داریم عشق بی همتای ما میسی که  هر روزمونو بهار کردی امسال مامثل همیشه همه به باغهای زیبای پاریز رفتیم و کلی خوش گذروندیم مهرسا و ساینا و بهزاد هم بودن و کلی بازی میکردن داخل چمنها و باغها و من روزی رو میدیدم در اونها که تو هم همینطوری بدویی و بازی کنی آخ دلم آب میشه وما امسال تمام پذیرایی رو مهمون عمو پرهام بودیم...
14 فروردين 1392

اولین نوروز نی نی

      سلام دختر نازم سلام همه نیازم فدای چشای مهربونت شم که روز به روز داری   عزیز تر میشی واسه مامان و بابات . . . دوست دارم با زیباترین حسای دنیا. امسال   اولین عید نوروز تو گل نازمه، اولین عیدت مبارک، امیدوارم تا آخر عمرم هر سال   موقع تحویل سال کنارم باشی و واست آرزوی سلامتی و خوشبختی بکنم.   اولین عید زندگیتو پیش مامان جون و بابا جون بودیم و اونجا چون بابا جون گفته بود   لباس جیب دار بپوشی تا عیدی تو بذاره تو جیبت، و اینجا بود که برای اولین بار تیپ   اسپورتزدی و شلوار جین پوشیده بود...
3 فروردين 1392

واکسن 2 ماهگی ارشیدا خانم

       سلام وجودم ... با اینکه خیلی وقتمو پر کردی و نمی تونم بیامو   بنویسم عزیزم     مجبورم بیام خلاصه و مفید بنویسم تا فقط  خاطرات شیرینت ثبت بشه و بزرگ که   شدی بتونی بخونی. . . تو این  روزایی که پشت   سر هم میرفتن و اوقات خوبی   رو واسه من میساختن، یادمه سخت ترین  چیزی که گذروندم واکسن  زدنت  بود  که   خیلی اذیتم کرد من نتونستم تحمل کنم واسه  همین مامان جون رو با  خودمون   بردیم تا یه کم روحیه بگیریم  من تو اتاق دکتر نموندم و از بابات ...
13 اسفند 1391

جشن 1 ماهگی آرشیدا خانم

    سلام دختر قشنگم سلام عشق جاویدم... وای که چه نقشه هایی داشتم واسه وبلاگت     می خواستم هر روز بنویسم هر روز بگم چطور میگذره بهت. . . ولی باور کن وقت     نمیکنم با اومدنت همه وقتمو پر کردی دیگه وقت سر خاروندن ندارم خیلی      سرم شلوغ شده نمی دونم مامانایی که این همه تند تند مطلب می نویسن چطور   می تونن وقت اینو پیدا کنن که بیان و بنویسن،  شایدم تونی نی اذیت   کنی هستی؟           جشن تولد (شب شيشه) : ...
13 بهمن 1391

سیسمونی

     سلام به عزیزترین و خوشملترین و نانازترین دخمل دنیا  این هم از سیسمونی ناز گل من که واسه یادگاری از اولین خرید مون و سایز لباسای تو که هر بار چطور بزرگ شدی و از یه سایز کوشولو 1 به سایز 2 و 3 و 4 و  الی ...... و احساسات ما هر بار یه وسیله و یا حتی قربون و صدقه رفتن ما واسه یه جوراب فسقلی!!!     برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب برین!             ...
8 دی 1391

40 روزم از زندگی شیرینت

           سلام مامانم               این روزا خیلی خسته ام خیلی              اخه شما خوابتو انداختی به روز و شبا هم کاملا بیدار تا خود صبح                 و روزا هم وقتی میخوابی از ترس اینکه نکنه تو خواب خفه  نشی و یا شیر                 برگرده تو گلوت نمیتونم باهات بخوابم اخه شما تو خواب یه صداهایی                    از ...
23 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد